تو بگو ای قاب عکس


تو بگو ای قاب عکس

در اندیشه ام .   

در اندیشه ام که چگونه گذشت عمر از پس سال ها. 

ندارم در خاطرم یادی از او

از ان همه اقبال ها .    

تو بگو ای قاب عکس.

تو که راز دار ان همه لحظه خوش در ساعت اکنونی . 

یاد نداری آرزوهایم در پس کدامین پرده گم شد ؟ 

نمی دانی که چگونه گذشتم ؟       

گذشته مجالم در ورای یافتن فردا .  

فردایی که گدای محبت گذشته است .

به راستی اینجا دیروز را نمیفروشند ؟     

کاش توانستن.      

ولی افسوس نیست بند زنی تا بند زند ان همه شادکامی را به حالی مشوش .       

من از یاد برده ام .

اما تو ای قاب عکس راز دار من باش . 

نکند تو هم برده ای ز یاد ای خاک نشسته ؟   

وای بر من که یاد دارم ز یاد برده قصه ی روزگارانم را. 

وای بر من .


                                                                                 جواد مهرگان مجد     

رنگ ها


رنگ ها

تفاوت ساختیم از بام های بیشتر .

آن که داشت و ادامه داد مسیر .

چشم در چشمان مانده ای به راه  که جان میداد تنها و گوشه گیر .

مانده ای که لطف حق را گدایی میکرد .

بی خبر از  ان سوی راه

دیگری ثروتش ادعای خدایی میکرد.

پس امید و اسمان فردا را چه شد .

این سوی راه

روز ها و رنگ های تکراری از نعمت های روز افزون بهشت .

ان سوی دیگر

اخرین بند ریسمانی که فاصله مرگ و زندگانی می نوشت .

و تعارض  بهانه ی تبعیض  رنگ ها .

رنگ من  یا رنگ ما

رنگی از جنس رفاه سرمایه  عزت ها

یا که رنگی هم سطح عدم

جاری از سر منزل حسرت ها .

 گله دارم که چرا از پس این سالها پی این پنداری ( حمید مصدق )

(که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت ؟)

زیرا

رنگ نقاش به نقشم نرسید .

ورقی ساخت سپید .

گوشه اش را بنوشت .

مملو از  بغض تهی از  امید .

                                             شعر از :جواد مهرگان مجد

مرثیه غم نامه حضرت رقیه مداح یونس حبیبی ( میثم )

دانلود فایل مداحی

متن مرثیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته