رنگ ها

رنگ ها
تفاوت ساختیم از بام های بیشتر .
آن که داشت و ادامه داد مسیر .
چشم در چشمان مانده ای به راه که جان میداد تنها و گوشه گیر .
مانده ای که لطف حق را گدایی میکرد .
بی خبر از ان سوی راه
دیگری ثروتش ادعای خدایی میکرد.
پس امید و اسمان فردا را چه شد .
این سوی راه
روز ها و رنگ های تکراری از نعمت های روز افزون بهشت .
ان سوی دیگر
اخرین بند ریسمانی که فاصله مرگ و زندگانی می نوشت .
و تعارض بهانه ی تبعیض رنگ ها .
رنگ من یا رنگ ما
رنگی از جنس رفاه سرمایه عزت ها
یا که رنگی هم سطح عدم
جاری از سر منزل حسرت ها .
گله دارم که چرا از پس این سالها پی این پنداری ( حمید مصدق )
(که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت ؟)
زیرا
رنگ نقاش به نقشم نرسید .
ورقی ساخت سپید .
گوشه اش را بنوشت .
مملو از بغض تهی از امید .
شعر از :جواد مهرگان مجد
میهمانم باش ای هم نقش من .