خاکستر خاموش
( خاکستر خاموش )
بدو گفتم ای عمرم چرا با ما چنین کردی .
صداقت هدیه میدادم ، سرایم را حزین کردی.
به تو از عشق و از امید به تو از سادگی گفتم .
به گوش بسته یارت نوای غم طنین کردی.
به من با طعنه میگفتی تو را حدی نمیبینم .
و با این طعنه هایت بود مرا ازغم قرین کردی .
یقین کردی که بعد از تو مرا عمری نمی ماند.
بیا حالم ببین اکنون چنین گوشه نشین کردی .
بیا خوبم نمیخواهم پریشان بینمت اکنون .
چرا بر سیرت زیبا شقاوت را نگین کردی.
نمین کردی دو چشمی را که دیری در پی ات میگشت.
مرا از عرش راندی خوب ، چرا خاک زمین کردی.
چراغی در نمیگیرد از این خاکستر خاموش .
چو با سرمای جان سوزت خیالم را عجین کردی.
جواد مهرگان مجد
+ نوشته شده در Wed 21 Jan 2015 ساعت 12:43 توسط javad mehrgan majd
|
میهمانم باش ای هم نقش من .