ایستاده ام

ایستاده ام
راسخ تر از سابق
همان گونه ماندگار
اما به چه قیمتی ؟
هم قیمت خرد شدن
بند بند وجودم
به زیر انبوهی از
ناملایمات روزگار
هیچ گاه نخواسته
ام بدانم
درست است یه که نه
اینگونه مسلکی ، این عزم
استوار
در روزگاری که نان به نرخ روز میخورد
برترین مخلوق افریدگار
و شامگاهی که نظار
نزول منزلت خویش است
از سر سیاهی کردگار .
یاد ان خاطر خوش خاطر، خوش
میگفت:
میگفت:
( زندگی باید
کرد
زندگی را زندگی باید
کرد .
نه به خوش امد خلق
زندگی را با
اصالت زندگی باید کرد .)
منو از باد نترسیدن
و طوفان و خطر
حالتی داده که دریا
به برم مرداب است
گرچه از شیوه ی خویش
نشدم هیچ به در
ولی امال زمینم
همگی بر اب است .
حال میدانم
با اصالت زندگی
کردن و اسایش ایام
تنها
جلوه ای از خواب است .
شعر از : جواد مهرگان مجد
شعر از : جواد مهرگان مجد
+ نوشته شده در Thu 6 Feb 2014 ساعت 19:4 توسط javad mehrgan majd
|
میهمانم باش ای هم نقش من .