زمستان

زمستان بود و تنهایی

راهی خالی از نقش قدم های کسی که بگذرد از ان 

ولی از دور نزدیک است

قدم های غریبی  بگذرد از ان

زمستان بود اما

سوز سرما را سکوتی سرد مهمان بود 

نوای مرغ حق در گوش خونیین زمین اواز پیچان بود .

زمین را بد زمستان بود .

دم گرمش به زیر پای استبداد افتان و خیزان بود .

زمان بر بازوی عدل زمین ضحاک وش می تاخت .

اما پیش بهت سرد نامردان زمان را مرد میدان بود .

زمستان بود و تنهایی

راه حق

راهی خالی از هرم نفسهای کسی که بگذرد از ان...

                                            شعر از : جواد مهرگان مجد