نامه اخر

( نامه اخر )
به نام خدا
"خداحافظ " وقتی فردایی نیست برای سلام .
حال ، حساب اخر سال میکنم .
پاییز فصل شمردن است ، محض اشتغال.
پرسی حاصلش که چه ؟
وقتی سفیر دنیای دردی
محصور ساحلش دریایی سوال .
راستی " اینجا خوشی به چند ؟
دیریست بر اسمانم ملال میبارد بی مجال
بازنده را چه باک ؟
وقتی روزگار این بود " قصه ی پایانی در مسیر زوال "
من که هست به هستی باختم .
تو نیز دست خالی مرو
نصیب ساحتت ارزوهای محال
بیا و دمی همنشینم باش در عالم خیال .
امروزم ارزانی تو .
تا نماند دینی به گردنم
یا نباشم به گردن عشق وبال .
حراج عمر رفته .
بگو ... گاری اش را به چند میبری ؟
مفت میفروشم ، برای تو به رایگان
اخر پدرم یادم داد بنجول فروشی نداریم .
افتابی نو شاید ...
شاید اسمان فردا از ان من باشد .
میگفت زنده باش به امید .
+ نوشته شده در Wed 1 Jun 2016 ساعت 17:39 توسط javad mehrgan majd
|
میهمانم باش ای هم نقش من .