"پاخورده عبور "

"پاخورده عبور "
عمریست شاهد عبور ثانیه ها بوده ام.
با این خیال که مرگ میهمان همسایه است .
افسوس
وقتی چشمانم باز شد که دفتر را بستند.
توشه ام کوله باریست پر از جای خالی خوبی
و حال میزبان زمستانم در پس پائیز.
خاک نشینی که سرانجام خاک در اغوش گرفت.
و تنها باد و بارانند هم دم سکون قبرستان
تا غبار زدایند از سنگی فرسوده که "پاخورده ی عبور است"
محض خدا
نیست اشنایی تا دمی نقش صاحبِ این خفته را گیرد؟
تلخ است .
زمانی دنیا در دستانم بود
اکنون محتاج دستیم از جنس دعا.
+ نوشته شده در Thu 26 May 2016 ساعت 21:14 توسط javad mehrgan majd
|
میهمانم باش ای هم نقش من .