صورتک

( صورتک ) 1
افتابی نو هم عرضِ بامدادی خمار
شروعی دوباره برداشتِ اخر ( سه ، دو ، یک ، حرکت ...)
اسمانم گرفته.
با خنده هایم درد میبارم .
بازی بی بازی نقش را به دیگری دادند.
غم پنهان شدنی نیست.
حتی به زیر حجم انبوهی از تزویر .
صورتک 2
نمیدونم از کجا شروع کنم. ( چه جمله ی مزخرفی )
چون من میدونم از کجا شروع شد.
از جایی که تفکرم رو با انگ تهجر ترد کردم به اسم تجدد.
از جایی که نقاب صورتم رو قاب کردم به سر در دل.
چه راحت شدم هستی که نیستم .
چه راحت صورتم رو چال کردم.
یه گوشه متروک ؛ زیر دیوار تزویر
هه ؛ شاید رسمش اینه.
تو این شهر بره ها هم لباس گرگ میپوشن .
هیس ... خودت رو جار نزن .
زیر نقاب بمون ؛ بند ثواب نباش ، تا زیر سوال نری
+ نوشته شده در Thu 26 May 2016 ساعت 21:3 توسط javad mehrgan majd
|
میهمانم باش ای هم نقش من .